کد مطلب:303648 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

علی برای اتمام حجت بر در سرای مهاجر و انصار می رود
گو اینكه در هر سطری از فصل مصائب حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام سزاوار است قلم خون بگرید مخصوصاً این فراز از مصائب سخت علی و فاطمه علیهماسلام كه امام معصومی مثل علی علیه السلام با آن همه عظمت و شكوه و جلالت و فاطمه علیهاسلام با آن شخصیت آسمانی كه حبیبه ذات لایزالی است ناگریز شوند برای احقاق خود و اتمام حجت با آن مردم سست عهد بر در خانه مهاجر و انصار روند و جواب درست هم از آنها نشنوند؟ اف بر تو باد ای دنیای دون، سزاوار بود كه از چشم گردون خون جاری می شد و چرخ از حركت فرو می ماند. در تاریخ آورده اند: بعد از مستقر شدن ابوبكر بر اریكه خلافت شب ها حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فاطمه علیهاسلام را بر حماری سوار كرده و دست حسن و حسین را گرفته بر در خانه های مهاجر و انصار ایستاده و آنها را به یاری می طلبید از مجموع كسانی كه آن حضرت با آنها صحبت كرده و خود را به آنها معرفی نموده و از آنها یاری خواسته تنها چهل و چهارنفر با آن امام مظلوم عهد كردند كه تا پای جان در احقاق حق آن حضرت، ویرا نصرت نمایند.

آن امام بزرگوار نیز به آن جماعت فرمود: بامدادان سرهای خود را بتراشند و اسلحه با خود بردارند و با آن حضرت بر مرگ بیعت كنند یعنی تا مرز شهادت پیش بروند و سر از جهاد برنتابند و آنها نیز پذیرفتند ولی چون صبح فردا شد همه آن مردم بر جان خود ترسیده و از عهد خود با آن حضرت پشیمان شدند و جز چهار نفر سلمان و مقداد و ابوذر و زبیر كسی بر در خانه آن حضرت نیامد. شب بعد نیز آن امام مظلوم مثل شب قبل بر در سرای مهاجر و انصار رفت و آنها را به نصرت و كمك خود طلبید و آنان را سوگند داد كه از پیمان خود برنگردند باز روز بعد پشیمان شدند و از یاری دادن آن حضرت سرباز زدند و ناگریز آن حضرت در خانه نشست و مشغول جمع آوری قرآن گردید.

و پیش آمد آنچه را كه پیش آمد. [1] .

اگر چه آن امام بزرگوار در خانه نشست و قریب بیست و پنج سال از حق الهی و قانونی خود محروم شد اما هرگز از حمایت و كمك به اسلام عزیز فاصله نگرفت و دورادور ناظر بر جریان حكومت خلفاء بود و هر جا به فكر و اندیشه تابناك آن حضرت نیازمند بودند آن حضرت به خاطر خدا آنان را رهنمود می داد و آنها را از راهنمایی های خود بهره مند می ساخت چنانچه خودش در نهج البلاغة خطاب به آنها می فرماید: اریدكم لِلّهِ و انتم تریدونی لانفسكم. من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود.

و آنقدر صبر كرد كه صبر از دستش خسته شد چنانچه در قسمتی از خطبه معروف به شقشقیه اش می فرماید: فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهباً... [2] .

پس صبر كردم مثل كسی كه در طول این همه سالهای خانه نشینی در چشمانش خاری فرورفته باشد و در حلق وی استخوان درشتی گیر كند چه می دیدم كه ارثم را غارت كردند.


[1] رياحين الشريعه ج 257/1.

[2] نهج البلاغه خطبه سوم.